سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!

ساخت وبلاگ
به بعضيام وقتى رو ميدى ميخوان سوارت شن،حكايت حال ماست. رو داديم اومده سربار شده حالا طلبكارم هست !!*****از اول جشنواره دلم ميخواست ٤راه استانبول رو ببينم بخاطر درگيرى ذهنى كه آقاى ز برام درست كرده بود و پيوندم زده بود به پلاسكوبالاخره بعد يك ساعت ايستادن پشت در سينما رفتيم و فيلم رو ديديم؛)فيلم بدى نبود ماجرا و كشش داشت ،شايد نه چندان قوى اما داشتبازيها خيلى خاص نبودو يه مورد ديگه كه به ذهنم رسيد مسائل مربوط به دختران و ازدواج و شرايطشونه كه تو اكثر فيلمهاى سينمايى كشور نقش داره يا كل فيلم حول اون ميچرخه يا يه بخشى رو به خودش اختصاص ميده!!+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۱ساعت 23:50&nbsp توسط دیوونه  |  سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 177 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 1:11

1. بازنویسی کوفتی ترینکار ممکنه اونم وقتی مغزت جواب می کنه و استرس کم بودن وقت رو داری!2. مه بانو و راضی رو دیدم بعد مدتها دلتنگی و با عطی و عاطفه رفتیم کافه گردی و شب خوبی رو داشتیم با غیبت و حرفهای خاله زنکی درباهر بندل و همسرش و آقای م و ندا بانو . فهمیدم همه حدسهایی کهز ده بودم حقیقت داره و بچه ها بیشتر از من در تعاملن و باخبرتر .3.مغزم که اسم خوب گلچین می کرد حالا هنگ کرده . اینکه نمیتونم برا داستان خودم اسم انتخاب کنم یه طرف . اینه بچه ها هم دست به دامنم میشم تو این اوضاع هنگ بودن مغزم که براشون اسم انتخاب کنم هم یه طرف!4.شرط  عشقست که از دوست شکایت نکنند /  لیکن از شوق حکایت به زبان می آید..+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۴ساعت 0:56&nbsp توسط دیوونه  |  سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 184 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 1:11

اینکه هی منتظر باشی باران بیاید و آنوقت او نیاید . اینکه هی منتظر باشی ببارد و دل آسمان باز شود و نشود و بغض کنی و همدرد آسمان شوی . اینکه غروب را ببینی بغض کنی و نتوانی غروبی بسازی که هرکس دید یادآتش بیفتد و بغض کند .. اینکه...ناتوان شدم . نمیتونم کلمه هارو تحت فرمان خودم بگیرم و قشنگ آرایششون کنم . نمیتونم مربی رقص خوبی باشم . نثرم افتضاح شده و این درده . با این نثر افتضاح چطور امیدی داشته باشم؟اینکه این روزا احساس می کنم توی حبابم و خلا دورمه . اینکه باز رسیدم سر خط ناامیدی و ناتوانی کاملا طبیعیه و دارم به عادت نزدیک میشم . و از خوبهای امروز این شعر پناهیه که هی مثل مجنون میذارم رو ریپیت :پروانه ها حق با تو بود می بايست می خوابيدم اما چيزی خوابم را آشفته كرده است در دو طاقچه رو به رويم شش دسته خوشه زرد گندم چيده ام با آن گيس های سياه  وزوز و پريشانشان كاش تنها نبودم فكر می كنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی آيد ؟كاش تنها نبودیآن وقت كه می توانستيم به اين موضوع و موضوعات ديگر اينقدر بلند بلند بخنديم تا همسايه هامان از خواب بيدار شوند مي دانی ؟انگار چرخ فلك سوارم انگار قايقی مرا می برد انگار روی شيب برف ها با اسكی می روم و مرا ببخشولی آخر چگونه می شود عشق را نوشت ؟می شنوی ؟انگار صدای شيون می آيد گوش كن سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 222 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 1:11